آزادی کامل دو طرف
احساس آرامش
عشق به خداوند
رشد
عدم تعلق و وابستگی
ثروت
سلامتی
اگر مدت ها با هم تنها باشند دو نفر با خوش اند و لذت می برند
آزادی کامل دو طرف
احساس آرامش
عشق به خداوند
رشد
عدم تعلق و وابستگی
ثروت
سلامتی
اگر مدت ها با هم تنها باشند دو نفر با خوش اند و لذت می برند
تو مگه نمیگفتی میخام در مورد قوانین جهان با همه صحبت کنم و بگم این جهان بحق خلق شده پس چرا خودت بهش اعتماد نمیکنی , چرا عمل نمیکنی ؟ یادمه میگفتی خداوند تنها منبع قدرت جهانه , میگفتی خداوند خدای سلامتیه, ثروته,عشقه,آرامشه,… اما داری خلافشو بمن ثابت میکنی, تو مگه نگفتی میخای بندگیه منو کنی و در این جهان یار من باشی پس چیشد بنده ی من , چرا با یه اتفاق کوچیک ترس و نگرانی اومد سراغت , بمن اعتماد کن و با قوانین من سلامتیتو بدست بیار , این بیماری اومده تا ایمانت رو قوی تر کنه , نه اینکه ضعیفت کنه بدون من از بیماری تو قدرتمند ترم پس به من و خودت رجوع کن و با ایمان , قدرت درونتو آشکار کن چون تو از من هستی , چون من از روح خودم در تو دمیدم , بارها میگفتی الخیر فی ما وقع پس الانم همینه این اتفاق افتاد تا بدونی اول و آخر هر چیز منم تو از من هستی و بمن برمیگردی نگران نباش و دلبسته این دنیا هم نباش که فقط من برای تو میمونم.
فقط بر من توکل کن چون توکل کردن بر من تو رو به پادشاهی جهان میرسونه به آنچه که به قلبت الهام می کنم گوش کن من بهت تو قرآن گفتم فالهمها فجورها و تقواها ما خیر و شرتون رو به شما الهام می کنیم
فقط باید من رو باور کنی و فقط روی من حساب کنی .
هیچ کاری لازم نیست انجام بدی فقط رو من حساب کن من اینجا همه کاره ام من درستش می کنم چون من اربابم چون من تورو خلق کردم و زمین و آسمان هارو مسخر تو کردم تو اشرف مخلوقاتم هستم
تو خلیفه من روی زمین هستی وظیفه تو بندگی کردن بنده خوبی باش وظیفه منم اربابی کردن و ارباب خوبی میشم برات به اون شکلی که تو باور کنی تو به من شکل میدی من اون شکلی میشم که تو باور کنی
عاشقتم بنده من
فتبارک الله احسن الخالقین
این قدرت ذهن و باور توست تو اشرف مخلوقات هستی تمام هستی در خدمت توست هوایی که تنفس می کنی،آبی که مینوشی،غذایی که میخوری فرمان بردار تو هستند با انرژی که می فرستی با فرکانسی که ارسال میکنی می تونی سلامتی را به سلول های بدنت هدیه دهی
کانون توجهت را کنترل کن و فقط روی خواص و فواید آنچه می خوری تمرکز کن
عاشق خودت باش و هر روز جلو آیینه به خودت بگو من عاشق خودم هستم من زیبا هستم من شاداب و با انرژی هستم و هر روز هر لحظه و هر ان از هر حیث و هرجهت بهتر و بهتر می شوم خدا را بسیار سپاسگذارم از این همه نعمت و فراوانی سلامتی بزرگترین نعمت در زندگی ماست که با هیچ پولی قابل خریداری نیست
قدر وجودت را بدان و برایش ارزش قایل باش چیز های بدرد نخور رو نخور اما فکر نکن که اگه خوردی هم اتفاق بدی میافته اون باوری که نسبت به اون خوراک داری مهم است
ذهنت رو بمباران کن با افکار مثبت وتوجه به خواص میوه ها و سلامتی و سپاسگذاری
روی اعتماد به نفست کار کن روی عزت نفست کار کن تا ارزش وجودی خودت رو بیشتر و بیشتر درک کنی
برای زندگی خودت هدفگذاری کن و برای اهدافت برنامه ریزی کن و تصمیم بگیر و عمل کن
افسار ذهنت رو در دست بگیر و به این اسب سرکش فرصت جولان نده
آنقدر ذهنت روتحت کنترل بگیر تا حافظه سلولی ات پاک شود و بیماری رو فراموش کنی
باور کن که خودت خالق شرایط زندگی خودت هستی بیماری رو خودت جذب کردی با اشتباهاتی که نا خواسته انجام دادی ما همه نطفه ای بودیم که خداوند از روح خودش در ما دمید و ما قدم به این دنیا گذاشتیم به عنوان خلیفه خداوند روی زمین اما هرکدام از ما تجربیات متفاوتی از زندگی داریم چون باورهای متفاوتی داریم که می تونیم تغییرشون دهیم
باید یه مدت خودمون رو قرنطینه کنیم و به شدت ورودی های جسممون رو کنترل کنیم بابت سلامت جسممون سپاسگذاری کنیم بابت اینکه دستمون سالمه پامون سالمه چشممون میبینه و....
با افرادی که در این مسیر همراه ما نیستند ارتباطمون رو قطع کنیم
کینه نفرت باور کمبود نعمت ها ی خداوند که باعث رقابت و حسادت می شود در حالی که اگر این نعمتها رو مانند نور خورشید بدونیم که همه میتونن از آن بهره مند شوند و هرکس به اندازه ظرفش از آن بهره می برد و هیچ کس سهم من را نمی خورد هرکسی که رشد کند پیشرفت کند ثروتمند شود حال خوبی را تجربه کند به رشد و توسعه جهان کمک می کند و وقتی که جهان رشد کند و توسعه یابد من رشد می کنم پس از موفقیت دیگران خوشحال میشوم و تحسینشون می کنم
ببخشید خودتون رو ببخشید دیگران رو ببخشید تا به آرامش برسید
راجع به بیماری خودت صحبت نکن تا نیاز به جلب توجه در شما از بین رود
افرادی رو ببین که سالم سالم هستند همه چیز هم میخورند
حتی وقتی که واقعا حالت خوب نیست و بیماری داره سرکشی میکنه سعی خودت روبکن و بنویس سپاسگذاری بابت سلامتی که داری هرچی بیشتر تمرین کنی و عضله سپاسگذاری رو قوی تر وقویتر کنی سلامت بیشتری رو دریافت میکین
ورزش کن برو به دیدن طلوع آفتاب و غروب آفتاب کاری که دوست داری انجام بده تفریح کن روی کسب درامد بیشتر کار کن هرچه ثروتمند تر بشی سالم تر و سالم تر میشی
وابستگی خودت رو از روی افراد بردار و رها شو عاشق انسان ها باش اما وابسته نباش و روی هیچ کس غیر از خدا حساب نکن و فقط روی خدا حساب کن خدا همه چیز میشود باورش کن
سبک زندگیتو عوض کن
به ویروس و باکتری و بیماری حساس نباش به بچه ها در حدی که بهداشت را رعایت کنند بگید اما خیلی گیر ندهید بهش که میوه رو پنجاه بار بشو و...
بچه های روستا رو دیدیم که میوه نشسته می خورند و لپاشون همیشه گل انداخته خیلی حساس نیستند به نظافت اما همیشه سالم سالم هستند .
پرستارهای بیمارستان رو دیدیم که سالم سالم هم هستند چون باورشون اینه که بدن من قویه و من سالم سالم هستم
کارگرایی رو دیدیم که با دستای کثیف چیزی میخورند اما سالم سالم هستند
سیگار بده سیگار نکشید اما دیدیم افرادی رو که تا 120 سالگی سیگار می کشند و سالم سالم هستند.
سلامتی رو بخواهید و بسازیدش روی خودتون کار کنید سیستم ایمنی بدنتون رو قوی بدونید
روی ایمانتون و ساختن باورهای توحیدی کار کنید هرچه بیشتر به فرکانس خداوند نزدیک شویم سالم تر می شویم
اصلا بیماری وجود نداره بیماری یعنی نبود سلامتی ،تاریکی یعنی نبود نور،پس فقط به سلامتی فکر کن که هرچه بیشتر و بیشتر بهش فکر کنی و جذبش کنی بیماری کم . کم .کمتر میشه.
تلویزیون و رسانه ها و اخبار منفی گوش ندیدن این رسانه ها باورهای مخرب و محدود کننده و منفی رو وارد ذهن ما میکنن ذهن مارو برای فقر و بیماری برنامه ریزی می کنن
ذهن ما کد گذاری شده که توجهش روی نکات منفی باشه اونقدر تمرین کنیم تا این کد گذاری عوض بشه تا تجربیات شما هم از زندگی عوض بشه
نمیتونی ورودی منفی به ذهنت بدی اما فرکانس درست ارسال کنی پس همین الان ورودی های منفی رو قطع کن.
از تلقین مثبت استفاده کن
در جهان هر چیز چیزی جذب کرد گرم گرمی را کشید و سرد سرد اگر در مدار سلامتی باشی چیز بد نمی خوری چون در مداری که شما هستی چیز بدی وجود نداره
خدا رو شکر میکنم که تونستم این مطالب رو بنویسم و امیدوارم تاثیر مثبتی بزاره روی زندگی شما که این مطلب رو خوندی ممنون میشم نظرتون رو بنویسید واگه سؤالی دارید مطرح کنید تا با کمک همدیگه بتونیم کار درستی انجام دهیم و انرژی مثبتش وارد زندگی هممون بشه
ایده ی اصلی که تمام رژیم های غذایی برای لاغر کردن شما دارند، این است:
“اگر چاق هستید، دلیلش آن است که چیزهایی می خورید که شما را چاق می کنند.
میزان کالری و چربی بیش از حدی وارد بدنتان می شود و در نتیجه وزن اضافه
می کنید. پس اگر غذاهایی را که کمتر کالری دارند مصرف کنید لاغر خواهید
شد.”
در ظاهر، وقتی که جمله ی بالا را می خوانیم، کاملا منطقی به نظر می رسد. اگر کمتر کالری مصرف کنم، لاغر خواهم شد، مگر نه؟
اما واقعیت این است که در عمل، ۹۰% کسانی که رژیم می گیرند دقیقا چیزی عکس
این را تجربه می کنند. آنها در ابتدا با شور و شوق خود را مقید به اجرای
رژیم غذایی می کنند و حتی در هفته های اول کاهش وزن شدیدی را تجربه می
کنند. اما کمی بعد مشکلات زیر رخ می دهند:
* اجرای دقیق و مو به موی رژیم غذایی سخت تر می شود. تمام غذاهای ممنوعه
یکدفعه جذابتر از پیش به نظر می رسند و ولع شدیدی به خوردن آنها حس می
کنید. کنترل کردن حس ویار به بعضی از غذاها واقعا دشوار می شود.
** بعضی از مواقع احساس می کنید که ذائقه ی طبیعی خود را از دست داده اید و
غذاهایی که در رژیم شما قرار دارند طعم خود را از دست می دهند.
*** اگر حتی ذره ای از رژیم غذایی خود خارج شوید احساس گناه و عذاب وجدان
به شما دست می دهد. این ناراحتی و دلخوری از دست خودتان کنترل کردن
اشتهایتان را حتی دشوار تر می کند.
**** بالاخره در یک نقطه، کنترل خود را از دست می دهید و تصمیم می گیرید که
لااقل برای چند روز به زندگی عادی خود بازگردید و غذاهایی را بخورید که
واقعا دوست دارید. هنوز چند روز از این تصمیم شما سپری نشده، اما تمام وزنی
که کم کرده بودید باز می گردد و این بار حتی بیشتر از قبل چاق می شوید. در
نتیجه خود را شکست خورده تصور می کنید و در درون مایوس و دلخور می شوید.
اگر شما نیز این دور باطل را پس از رژیم گرفتن تجربه کرده اید می دانید که
راست می گویم. قرص ها نیز تفاوت زیادی ندارند و بالاخره در نقطه ای شما
مایوس شده و زیر بار عذاب وجدان آنها را رها خواهید کرد.
مشکل “غذا” نیست، مشکل چیزی در “درون” شماست… بسیار عمیقتر از آنچه در ظاهر می بینید
اضافه وزن شما ظاهر و نمای یک مشکل است، اما “ریشه” ی آن جای دیگری است.
بیخودی دلیل اضافه وزن خود را به مسایل ژنتیک یا یک بیماری دیگر (مثل
تیرویید) ربط ندهید. به خود نگویید که بعضی از افراد لاغر هستند و طالع شما
این است که همیشه چاق باقی بمانید. شاید در ۱۰% موارد این قضاوت درست
باشد، اما به احتمال زیاد شما جزو آن دسته از افراد نیستید و هنوز برای این
قضاوت بسیار زود است. اجازه دهید من به شما نشان دهم که چگونه می توان
بدون گرفتن رژیم یا خوردن قرص خود را لاغر کرد و لاغر باقی ماند.
بدن شما تمام غذاهایی را که وارد آن می شود می سوزاند و تبدیل به انرژی
می کند. به این روند سوخت و ساز یا همان متابولیزم اطلاق می شود. اگر سرعت
سوخت و ساز بدن شما به اندازه ی کافی بالا نباشد، بدن شما بجای دفع کردن
غذاهایی که نیازی به آن ندارد، آنها را در خود به صورت چربی ذخیره می کند.
همانطور که سیستم ایمنی بدن ما قادر است از پس باکتری ها و ویروس ها بر
بیاید، سیستم سوخت و ساز انسان نیز این قدرت را دارد که از شر غذاهای اضافی
خلاص شود. اما می دانیم که بعضی از افراد سیستم ایمنی قوی تری دارند. به
همین شکل بعضی از افراد سیستم سوخت و ساز بهتری دارند. در نتیجه شما در بین
آشنایان خود می توانید کسانی را بیابید که بیشتر از شما غذا می خورند اما
از لاغری مفرط رنج نمی برند! دلیل این پدیده خیلی ساده است: آنها سرعت سوخت
وساز بالاتری دارند و بدنشان غذای اضافی را در خود جذب نمی کند.
و نکته ی جالب که ما می توانیم از آنها یاد بگیریم این است: اگر بتوانیم
سَبکِ زندگی آنها را کپی کنیم، سرعت سوخت و ساز بدن ما نیز به همان شکل
بالا خواهد رفت.
مثلا یک خصوصیت انسانهای لاغر این است که بسیار گرسنه می شوند و بسیار می
خورند! آیا این حرف من خنده دار به نظر می رسد؟ شاید از خود بپرسید “من که
همیشه گرسنه هستم، پس چرا لاغر نیستم؟”
اینجوری ساده و بیدردسر لاغر میشوی.» به نظرش خیلی ساده میرسید ولی وقتی دستمان را سمت بشقاب غذا و خوراکیهای روی میز دراز میکنیم تا علاوه بر گرسنگی باقی احساساتمان را هم ارضا کنیم. قصه آنقدرها هم ساده نیست و حتی گاهی وقتها غیرممکن به نظر میرسد.
اصلا مگر میشود وقتی عصبانی هستیم یا هیجان زده شدهایم و استرس داریم عوض یک خوراکی شیرین نکنیم تا به آرامش برسیم؟
احساسی غذا خوردن یا میل به خوردن به دنبال استرس، عصبانیت، شادی، ناراحتی و… یک واقعیت است که خیلیها کموبیش با آن دستبهگریبان هستند. این مشکل چرخه ناسالمی را به وجود میآورد که درنهایت به پرخوری، اضافهوزن ،چاقی، از دست دادن تناسباندام، پایین آمدن اعتمادبهنفس، احساس گناه و… منتهی میشود. حالا سؤال اصلی اینجاست که چطور میتوان این گرسنگی کاذب ناشی از فرازوفرودهای احساسی را از گرسنگی واقعی و فیزیولوژیک تشخیص داد و با آن مقابله کرد.
تفاوت گرسنگی احساسی و واقعی
۱- گرسنگی احساسی ناگهانی و بدون مقدمه به وجود میآید. درحالیکه گرسنگی واقعی تدریجی بوده و بهمرور شدت پیدا میکند. در شرایطی که گرسنگیتان واقع باشد، این نیاز احساس فوری برای غذا خوردن به وجود نمیآورد. درحالیکه گرسنگی کاذب شمارا تحتفشار قرار میدهد تا فورا غذا بخورید و برای غذا خوردن لحظهای به شما امان نمیدهد.
۲- گرسنگی احساسی با میل به خوردن غذاها و خوراکیهای بهاصطلاح آرامشبخش همراه است. درحالیکه اگر واقعاً گرسنه باشید، فرقی نمیکند که چه غذایی میخورید. یا در این وضعیت دنبال یک غذای خاص نمیگردید. گرسنگی احساسی میل شدیدی برای خوردن غذاها و خوراکیهای شیرین و چرب به وجود میآورد و به همین خاطر هم هست که برای خیلی از افرادی که موقع عصبانیت سراغ غذا میروند شیرینی، شکلات، کیک و… اولین انتخاب است.
۳- وقتی گرسنگی کاذب سراغتان میآید، درست فکر کردن را از شما میگیرد. درواقع وقتی احساساتتان بر شما غلبه کرده است و شمارا به سمت یخچال میفرستد، بدون اینکه فکر کنید یا قبل از اینکه به خودتان بیایید، متوجه میشوید یک جعبه شیرینی خوردهاید و حتی از خوردنش لذتی هم نبردهاید. درحالیکه اگر گرسنگیتان واقعی باشد شما کاملاً نسبت به آن چیزی که میخورید آگاهی دارید و کنترل مقدار غذایی که میخورید دست عقلتان است نه احساستان.
۴- وقتی دچار گرسنگی احساسی هستید، حتی با خوردن حجم زیاد غذا هم احساس گرسنگیتان ارضا نمیشود و همچنان چشمتان دنبال غذاست. در این شرایط آنقدر میخورید که معدهتان به طرز وحشتناکی پرشده و دیگر جایی برای فروبردن یکلقمه هم ندارید.
در این شرایط از غذا خوردن دست میکشید اما نه به این دلیل که دیگر گرسنه نیستید، بلکه به این خاطر که شکمتان علائم هشداردهندهای صادر میکند که نشان میدهد دیگر جایی برای غذا خوردن باقی نمانده است. درحالیکه گرسنگی واقعی با پر شدن نسبتی معده از بین میرود و شما کاملاً احساس سیری و رضایت میکنید.
۵- گرسنگی واقعی با علائم فیزیکی همراه است اما گرسنگی کاذب فقط یک احساس است در شرایطی که گرسنگی واقعی ممکن است صدای قاروقور کردن شکمتان را بشنوید یا مثلاً احساس کنید دلتان ضعف میرود، اما وقتی میلتان به غذا خوردن ناشی از یک حمله احساسی باشد، فقط احساس گرسنگی میکنید و هیچ علامت خاصی ندارید جز اینکه ممکن است به دلیل این احساس دچار خجالت یا احساس گناه شوید یا خودتان را سرزنش کنید که چرا اینقدر پرخور هستید.
چرا پرخوری احساسی؟
عوامل زیادی وجود دارد که میتواند شمارا در دام گرسنگی کاذب و غذا خوردن احساسی بیندازد و این مسئله اصلا به این معنی نیست که شما آدمی پرخور هستید. متخصصان تغذیه معتقدند که پنج علت مهم برای پرخوری احساسی وجود دارد.
۱- استرس طولانیمدت: استرس امتحان یا تصادف، یا مشاجره با همسر و… که خیلی طول نمیکشد یا مقطعی است. تأثیر چندانی بر احساسی غذا خوردن ندارد اما وقتی این استرسها طولانی میشود، بهمرور سطح هورمون کورتیزول (Cortisole) که یکی از مهمترین هورمونهای استرس بدن است بالا میرود و بدن به افزایش آن عادت میکند.
درنتیجه کمکم احساس میکنید که علاقه عجیبوغریبی به غذاهای شور یا چرب پیداکردهاید یا مدام دلتان برای خوردن یکتکه شیرینی، یک قاشق مربا و… ضعف میرود. هرچقدر هم استرسهایتان بیشتر شود، این احساس هم شدیدتر میشود و کمتر میتوانید جلوی گرسنگی کاذبتان را بگیرید.
۲- احساسات سرکوبشده: ممکن است به دلیلی غمگین یا ترسیده باشد. اما نتوانید از این احساس باکسی حرف بزنید. یا آن را آنطور که بایدوشاید نشان بدهید. در این صورت بدنتان بهعنوان یک مکانیسم طبیعی شمارا به سمت میز غذا یا یخچال یا کابینتهای آشپزخانه یا قفسههای رنگارنگ فروشگاهها هل میدهد تا با خوردن، این احساسات سرکوبشده را آرام کنید.
۳- بیحوصلگی: خیلی از افرادی که به متخصص تغذیه مراجعه و از زیاد غذا خوردن و بیدلیل غذا خوردن و… شکایت میکنند. دچار احساس پوچی و کسالت هستند و خودشان میگویند. هر وقتی بیحوصله هستند یا کاری برای انجام دادن ندارند، سراغ غذا میروند تا بهاینترتیب همدست و دهنشان را مشغول نگهدارند و هم مغزشان را.
۴- عادت: تصور کنید که در دوران کودکی هر وقت قرار بوده به شما جایزه بدهند، یکتکه شکلات، یک بسته چیپس یا یک بستنی قیفی دستتان میدادند تا خوشحال و راضی شوید. پس طبیعی است که با این کار عادت تغذیه سالم را در شما از بین برده و باعث شدهاند به غذا بهعنوان منبعی برای احساسات خوب و شادیآور و آرامشبخش فکر کنید. این عادت فقط از دوران کودکی تا بزرگسالی باقیمانده و شمارا به سمت غذا خوردن احساسی سوق میدهد.
۵- همرنگ شدن با دیگران: این ضربالمثل قدیمی را شنیدهاید که میگوید «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو»؟ این دقیقاً یکی از علتهای غذا خوردن افراطی است که باعث میشود فرد بدون اینکه واقعاً گرسنه باشد، پشت میز یا سر سفره بنشیند و با دیگران همراهی کند. گاهی اوقات این کار استرس حضور در آن جمع را از بین میبرد و گاهی وقتها هم صرف نگاه کردن به افرادی که بااشتها غذا میخورند مبل به خوردن را در شما تقویت میکند.
۶ گام برای از بین بردن گرسنگی کاذب
۱- برای خودتان مقیاس گرسنگی درست کنید
اگر سالهاست که برای کسب آرامش به غذا پناه بردهاید خیلی سخت است که بتوانید گرسنگی واقعی را از احساسات دیگری مانند خستگی، غم یا بیحوصلگی تشخیص دهید. برای اینکه بتوانید خودتان را به این کار عادت دهید باید مقیاسی برای اندازهگیری احساس گرسنگی درست کنید که ۱۰ درجه داشته باشد.
با خودتان قرار بگذارید که تا وقتی احساستان به درجه پنج یا هفت نرسیده سراغ یخچال نروید. این راهکاری است که دکتر «کریستین کرک پاتریک» (Krikpatrik Kristin) از موسسه تحقیقات تغذیه و سلامت کلیولند پیشنهاد میدهد و تأکید میکند که این مقیاس را درست مثل دماسنج روی یخچال، روی دیوار محل کار و در ماشینتان نصب کنید تا نگذارد احساساتتان بر شما غلبه کند.
۲- حواسپرتی غذا نخورید
غذا خوردن یک عادت سالم و راهی طبیعی برای پاسخ دادن به نیازهای بدن است. ولی بهراحتی آب خوردن میتواند تبدیل به یک عادت بسیار ناسالم شود. این اتفاق در شرایطی میافتد که شما بدون توجه به چیزی که توی دهانتان میگذارید غذا میخورید و توجهی به مقدار خوراکیهای توی بشقاب و نوع آن ندارید.
محققان دانشگاه لیورپول انگلستان متوجه شدهاند افرادی که موقع غذا خوردن تلویزیون تماشا کرده، یا با تلفن همراهشان صحبت میکنند ۵۰ درصد بیشتر از کسانی غذا میخورند که فقط روی بشقابشان متمرکز هستند. پس یعنی وقتی تنها هستید خودتان را ملزم به نشست پشت میز غذا کرده تلویزیون یا رایانه شخصیتان را خاموشکنید و همه حواستان را متوجه غذایی کنید که مشغول خوردنش هستید.
۳- متعادل غذا بخورید
بگذارید باهم صادق باشیم، وقتی از شدت گرسنگی چشمتان سیاهی میرود، خیلی سخت است که بتوانید منطقی باشید و انتخابهای صحیح غذایی را در نظر بگیرید اما اگر درست و متعادل طی سه وعدهغذا بخورید احتمال کمتری وجود دارد که در طول روز گرسنه شوید و احتمال خیلی کمتری وجود دارد که خودتان را برای خریدن یک اسنک چرب شور یا شیرین به سوپر مارکت برسانید.
یکی از دلایلی هوس چنین خوراکیهایی به سرتان میزند این است که در وعده قبل بهاندازه کافی پروتئین مصرف نکردید. یادتان باشد پروتئین بسیار سیرکننده است. مقدار کمچربیهای سالم، پیام سیری و لذت از غذا خوردن را به مغز میفرستد و وجود فیبر در غذا، قند خون را برای مدت طولانیتری تنظیم میکند. پس اگر میخواهید قبل از ناهار درگیر غذا خوردن احساسی نشوید، روزتان را با خوردن تخممرغ، میوه و کره بادامزمینی و… شروع کنید.
۴- به خودتان ۱۰ دقیقه زمان بدهید
اگر آنقدر به خودتان اطمینان ندارید که بتوانید جلوی گرسنگی کاذبتان را بگیرید، از یک زمانسنج استفاده کنید و قبل از اینکه دستتان را به سمت غذا فرار کنید، ۱۰ دقیقه به خودتان زمان بدهید. البته شرط اینکه این روش جواب بدهد، این است که در این مدت به غذا فکر نکنید و خودتان را مشغول کار دیگری کنید؛ مثلاً ایمیلهایتان را چک کنید.
لباسهای شسته شده را پهن کنید یا روزنامه بخوانید. اگر بعد از ۱۰ دقیقه همچنان گرسنه بودید و دلتان میخواست غذا بخورید، میتوانید این کار را بکنید. در ضمن فراموش نکنید که برای کشیدن بشقاب دوم غذا ۳۰ دقیقه به خودتان زمان بدهید تا مغزتان فرصت کافی برای درک احساس سیری داشته باشد.
۵- غذایی را که میخورید در یک دفترچه ثبت کنید
بااینکه این توصیه خیلی جدید نیست اما کاملاً مؤثر است و بهخصوص برای خانمهایی کاربرد دارد که میخواهند وزن کم کنند اما بهشدت درگیر غذا خوردن احساسی هستند. نتایج مطالعاتی که در مجله «طب پیشگیری» (medical prevention) منتشرشده نشان میدهد خانمهایی که هرروز مقدار و نوع غذای مصرفیشان را ثبت میکنند دو برابر بیشتر از کسانی وزن کم میکنند که چنین عادتی ندارند.
درواقع تحقیقات نشان داده که این دفترچه قرار نیست فقط جایی برای ثبت غذای مصرفی باشد بلکه به شما کمک میکند تا کنتور احساساتتان را هم به دست بگیرید. بنابراین فقط حجم غذای مصرفیتان را یادداشت نکنید و در عوض احساسی را هم که موقع غذا خوردن داشتید یادداشت کنید.
وقتی در محل کارتان میبینید که زمان تحویل پروژه که میشود مصرف شیرینیتان هم خیلی بالا میرود دفعه بعد کشوهای میزتان را از هر چه شیرینی است خالی میکنید و در عوض یک عدد سیب یا چند عدد آلو دم دست میگذارید.
۶- غذاهای محرک را دم دست نگذارید
اگر وقتی چیپس یا کیک پنیر میبینید آب از لبولوچهتان راه میافتد و صبر و قرارتان را از دست میدهید، بهتر است این خوراکیها را از دسترس و جلوی چشمتان دور کنید. یادتان باشد شما هوس آن چیزهایی را میکنید که دائماً در معرض دید یا در دسترستان هستند یا بهراحتی در منزل پیدا میشوند. پس خوراکیهای محرک را ز جلوی دستتان بردارید. آنها را در بالاترین کابینتها بچسبید یا اصلا در منزل نگه ندارید.
جالب است بدانید که در پژوهش محققان دانشگاه «کورنل«(Cornel) مشخصشده افرادی که روی میز کارشان شکلات و شیرینی نگه میدارند، دو برابر بیشتر از دیگران از این خوراکیها استفاده میکنند. پس بهاصطلاح قدیمی «دوری و دوستی» پایبند باشید و نگذارید خوراکیهای محرک دائماً جلوی چشمتان راه بروند. در ضمن یکی از بدترین عادتها در افرادی که دچار مشکل غذا خوردن احساسی هستند این است که با شکم گرسنه به خرید میروند.
دوستان عزیز توجه کنید که چشم ما فقط یک دوربین هست و تصاویر رو مغز ما پردازش می کند پس ضعف بینایی فقط یه باور هست من خودم تجربه کرده ام و بارها و بارها افراد زیادی رو دیده ام که زمانی که فراموش کرده اند عینکی هم وجود دارد واضح میبینند اما همین که یادشون میاد یه عینکی هم بود دیگه نمیتونن ببینن پس این یه باور ذهنی هست
ــدر میشود یتیمان را و مادر.
برادر میشود محتاجان برادری را.
همسر میشود بی همسر ماندگان را.
طفل میشود عقیمان را. امید میشود ناامیدان را.
راه میشود گمگشتگان را. نور میشود در تاریکی ماندگان را.
شمشیر میشود رزمندگان را.
عصا میشود پیران را.
عشق میشود محتاجانِ به عشق را...
خداوند همه چیز میشود همه کس را.
به شرط اعتقاد؛ به شرط پاکی دل؛ به شرط طهارت روح؛
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.
خداوند در نسیمی است که می وزد
خداوند پروانه ای است که در باد می رقصد
خداوند قلمی است که عشق را مینویسد
خداوند سراسر زیبایی و عشق است
خداوند در قلبی است که عشق می ورزد
خداوند طلوع خورشید است, خداوند نور آسمان ها و زمین است…
من دستان خداوند هستم که می نویسد…زبان خداوند هستم که سخن می گوید… قلب خداوندم که عشق می پراکند…
من دستان سخاوتمند خدا هستم که می بخشد…این خداست که در من تجلی یافته است…
آمده بودم میلیاردر شوم عاشق و سرگشته کویت شدم… آمده بودم تا اسرار ثروت را بیاموزم قرآن را در دستانم قرار دادی
گفتی بخوان… کلید گنج های زمین و آسمان را در درون این کتاب خواهی یافت… بخوان اما با قلبت نه با ذهن ات
گفتی بخوان و به دستوراتش عمل کن… دستورالعمل ثروت و خوشبختی ات در تمام
جنبه های زندگی در این کتاب نگاشته شده است… این کتاب یک گنج نامه است… اما
باید رمز گشایی کنی تا مسیر گنج ها بر تو آشکار شود… باید قلبت را پاک
کنی… از هر احساس ناروا… خواندم تو را و اجابت کردی مرا… ادعونی استجب لکم
تو حکمت را بر قلبم جاری کردی… گفتی از توحید و یکتا پرستی شروع کن… از
ابراهیم شروع کن و او را بشناس…شناخت ابراهیم یعنی شناخت اسلام حقیقی…
معنای بت شکنی ابراهیم چه بوده است؟؟ ابراهیم بنیان گذار نهضتی است که می خواهد بشریت را نجات دهد…
افتخار پیامبر اسلام انتساب به مذهب ابراهیم است… ابراهیم حنیف…
بت پرستی پرستش مجسمه ای با یاقوت و سنگ نیست… بت پرستی توجیه وضعیت
اجتماعی اسفبار کنونی ات و نسبت دادن آن به مشیت الهی است… به تقدیر و
سرنوشت است…بت پرستی قدرت دادن به شیطان و هر عامل بیرونی است برای تاثیر
بر زندگی ات…بت پرستی پذیرفتن نیرویی به نام شر است که زندگی تو را احاطه
کرده است و قدرت خلق زندگی را از تو سلب کرده است… بت پرستی و شرک یعنی
قدرت دادن به هر کسی و هر چیزی غیر از خدا برای تأثیر در زندگی ات…
توحید و یکتا پرستی یعنی اینکه همه ما رب واحدی داریم…یعنی همه ما به یک
اندازه به خداوند نزدیک هستیم… یعنی همه ما برابریم … همه ما به یک اندازه
به منبع ثروت الهی دسترسی داریم…یعنی همه ما به یک اندازه به قدرت الهی
دسترسی داریم…یعنی همه ما یک خدا داریم… همه ما یکی هستیم…تفاوت انسان ها
به علت تفاوت باورهای آن ها نسبت به قدرت خداوند است…
*********************
داستانهای واقعی از معجزه های خود درمانی
قهرمان اولین داستان ما مرد بیماری است که بوسیله نیروی ذهن توانست خود را درمان کند . بطوری که در عنوان آمده ؛ این داستان واقعی است .
اسم این مرد «آقای ایکس» است ، او اکنون یکی از اشاعه دهندگان روش درمان بوسیله نیروی ذهن می باشد . داستان آقای ایکس را از زبان خود او بیان می کنیم :
در چهارده سالگی به اسلئومیلیت (Asleomyelitis) که بیماری شبیه به سرطان استخوان است مبتلا شدم ، در این بیماری سلولهای استخوانی بتدریج از بین می روند ؛ در من این فرسودگی در ناحیه زانوانم به وقوع پیوست ، پزشگان سعی کردند در مرحله اول با تجویز آنتی بیوتیک به درمان من بپردازند ولی این روش فایده ای برای من نداشت ، پس از آن قرار بر این شد که هر سال یکبار زانویم مورد عمل جراحی قرار بگیرد ، در طی عمل پزشگان سعی کردند از طریق اشعه درمانی و تابندن اشعه بر روی عفونت آن را از بین ببرند ولی اثر این جراحی فقط حدود دوسال دوام پیدا کرد ، پس از آن آنها سعی کردند روش دیگری بکار ببرند ، در این روش نخست بافتهای ناسالم را زا پایم جدا کردند و پس از بمباران با اشعه آنها را دوباره سر جای خود قرار دادند ، این عمل هر دو هفته یکبار انجام گرفت ولی متاسفانه مثمر ثمر واقع نشد .
یک روز زانویم به شدت ورم کرد ، بطوری که اندازه آن به بزرگی یک بادکنک رسید و من ناچار به استفاده از چوب زیربغل شدم ، درد پایم شدت گرفت و هیچکدام از روشهای پزشگی نتیجه نداد و پای من در آستانه قطع شدن قرار داشت ، از آنجا که دیگر قادر به حرکت نبودم در بسترم دراز کشیدم ، ورم زانویم قریباً به اندازه یک توپ والیبال شده بود بطوری که پاچه شلوارم از روی زانویم رد نمی شد ؛ همان شب با خودم گفتم اگر من واقعاً به روش درمان ذهنی که دوره آن را گذرانده ام ایمان دارم پس لازم است آن را امتحان کنم بنا بر این با شمارش معکوس در سطح آلفا قرار گرفتم ، بخاطر آوردم که گویچه های سفید خون قادر به از بین بردن سلولهای عفونی هستند ، پس شروع به تجسم گویچه های سفید بدنم کردم و آنها را از تمام نقاط بدنم فرا خواندم ، این فرا خوانی را نخست از انگشتان پایم شروع کردم . از تمام گویچه های سفید بدنم خواستم که بسمت زانوی آسیب دیده ام حرکت کنند ، در خیالم چنین دیدم که لشگری از گویچه های سفید بدنم به میدان جنگ هجوم می آورند .
زمانی که لشگری از گلبولهای سفید گرد آمدند ، آنها را سوار بر اسبان سفید و مجهز به سپرها و شمشیرهایی سفید نمودم ، پس از انسجام این ارتش در خیالم به آنها دستور آماده باش دادم ، پس از آن فوجی از نیروهای این ارتش بسوی منطقهُ اصلی ( مفصل زانویم ) هجوم آوردند و شروع به مبارزه و گشتار سلولهای ناسالم نمودند ، لازم به توضیح است که سلولهای ناسالم را در خیالم ضعیف ، لاغر ، سیاه و با شمشیرها و سپرهایی از کار افتاده تجسم کرده بودم .
در خیالم گروه ، گروه از نیروهای خودی را به منطقه نبرد گسیل داشتم . این تصاویر ذهنی را کاملا با واقعیت عجین کرده بودم ، بطوری که زانویم داغ شد . ولی هنوز پیروزی تکمیل نشده بود .
فکر کردم پزشگان معمولا سعی می کنند سلولهای ناسالم را خراش دهند و از بین برند ، بنابراین یک دستگاه اشعه لیزر را وارد میدان کارزار کردم و تلاش نمودم سلولهای ناسالم را مورد هدف قرار دهم ، چنان غرق در تیراندازی بسوی سلولهای ناسالم بودم که ترسیدم مبادا به سلولهای سالم زانویم آسیب وارد کنم . پس از مدتی دستگاه لیزر را خواموش کردم .
احساسی از درد و خستگی تمام وجودم را فرا گرفته بود ؛ لذا فوراً خواب مرا ربود .
فردا صبح ، پس از بیداری از خواب ، متوجه شدم که ورم پایم به اندازهُ یک توپ پینگ پنگ رسیده است ، در حدود ظهر دیگر اثری از درد و عفونت در زانویم دیده نمی شد و وضعیت آن روز به روز بهتر می گردید ، در تابستان همان سال پس از بهبودی زانویم برای اولین بار والیبال بازی کردم ........
شفای کوانتومی - دیپاک چوپرا
شفای زندگی - لوئیز هی
ماورای ذهن - کارل استیونسون
طب کل گرا - جیمز گوردون
قدرت درمانگری انسان - لورا فورمن
ارتعاشات شفابخش - آماندا کاکرن - کلر جی. هاروی